دلتنگ ِ دلتنگم
برای تماشای شرم چشمانت ؛ آن لحظه که می گویم دوستت دارم
برای شنیدن صدای خنده های دلربایت
برای لمس دستان گرم و پـُــر مهرت
برای اُمید بخشیدن های ناب و نایابت
نمیدانی چقدر دوست دارم صدایم کنی و غرق احساسم کنی
تا برایت بسُرایم ؛ قصه عشقم را ...
وقتی نیستی چقدر دلم هوای پروانگی هایمان را می کند
آن لحظه که با منی گوئی رفع تمام دلتنگی ها میکنم و بـــــــــاز با رفتنت
قصه ی دلتنگی تو را از سر می خوانم
این را خوب میدانم تو هم مثل من دلتنگی
دلتنگ ِ دلتنــــگ .
بگذار فقط این را بگویم :
من به اندازه ی تمام لحظه های بی تو بودن ، دلتنگم
نظرات شما عزیزان: